زن جوانی به نام جین روی کاناپه در اتاق مشاوره من مینشیند. کتوشلوار پشمی خوشدوختی به تن دارد و قیافه خشک و در هم رفته زنی موفق در کارو حرفه، که البته چنین هم هست. جین پریشان و گریان است، همچنان که میگرید، موهای بلند و راستش بر چهرهاش میریزند. میان هقهق هایش اینچنین میگوید:
نمیدانم که باب را هنوز دوست دارم یا نه. ولی چرا نباید داشته باشم؟ او هیچ عیبی ندارد. خوشتیپ، باملاحظه، باادب، سخت کوش و موفق است. از خانواده بااعتبار است. میدانم که آن اوایل عاشقانه او را دوست داشتم … فکر کنم. ولی حالا که پنج سال از ازدواجمان گذشته قضیه جور دیگری است. و بعد این یارو جیم، در محل کارم. میدانم که به من علاقهمند است. و من آن قدر شیفته او شدم که مقاومت در برابر او روز به روز سختتر میشود. او به خوشتیپی باب نیست، با این همه وقتی نزدیک او هستم، وقتی به او فکر میکنیم، کشش جنسی زیادی حس میکنم. و وقتی با هم حرف میزنیم، حس میکنم که خیلی با او جور هستم. فکر کنم عاشق او شدم، ولی نباید میشدم.
مانند بسیاری از مردم، زناشوییده یا نازناشوییده، جین هم گمگشتهی عشق است. او میداند که عشق چهگونه احساسی است، ولی نمیداند که عشق چیست. او نمیتواند به درستی بگوید که چرا عشق در دلاش میشکفد و چرا میپژمرد. از آن جا که گمگشتهی عشق است، نمیتواند به یک پرسش زندگیبخش پاسخ دهد، پرسشی که پاسخاش گذرگاه آینده زندگی او را روشن خواهد ساخت: آیا من با آدم درستی هستم؟
دکتر سام. آر. هامبورگ روانشناس ِ بالینی ِ با پروانهی ِ کار در ایلینویز و نیوجرسی ِ امریکا است. او مدرک ِ کارشناسی ِ خود را از دانشگاه ِ براندیس در سال ِ ۱۹۶۹، و دکترای ِ خود را در رشتهی ِ روانشناسی ِ بالینی از دانشگاه ِ امریکن، واشنگتن دی.سی در سال ِ ۱۹۷۶ گرفت. او در همان سال بورس ِپژوهشیای از مؤسّسهی ِ ملّی ِ الکلآزاری و الکلبارهگی دریافت. دکتر هامبورگ کارآموزی ِ بالینی ِ خود را در مرکز ِ پزشکی ِ ادارهی ِ کهنهسربازان در پالو آلتو، کالیفرنیا گذراند. سال ِ ۱۹۹۵، پس از این که همسر-اش استادی ِ دانشگاه ِ شیکاگو را پذیرفت، دکتر هامبورگ حرفهی ِ خود در نیوجرسی را به پایان رساند و کار در بخش ِ خصوصی در شیکاگو را آغازید. در همان سال، به عنوان ِ درساستاد به گروه ِ روانپزشکی در مدرسهی ِ پزشکی ِ پریتزکِر ِ دانشگاه ِ شیکاگو فراخوانده شد، و نیز به گروه ِ استادیاران ِ مؤسّسهی ِ خانواده در دانشگاه ِ نورسوسترن پیوست. در سال ِ ۱۹۹۶، دکتر هامبورگ داوطلبانه خدمتهای ِ بالینی ِ خود را در مرکز ِ مارجوری کوولِر برای ِ درمان ِ بازماندههای ِ شکنجه آغازید. او از سال ِ ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۳ در کمیتهی ِ رایزنی ِ آن مرکز میخدمتید. در سال ِ ۲۰۰۰، دکتر هامبورگ کتاب ِ خودیاری ِ خویش در زمینهی ِ رابطه را انتشارید، یعنی همین کتاب: آیا عشق ِ ما پایدار خواهد بود؟
فرهاد سپیدفکر دانشآموختهی ِ مهندسی ِ برق است. او مدرک ِ کارشناسی ِ خود را از دانشگاه ِ زنجان در سال ِ ۱۳۸۹ گرفت.
او از سال ِ ۱۳۸۴ بیشتر ِ زمان ِ خود را در زمینهی ِ کارآفرینی و استارتاپها گذرانده است و کسبوکارها و شرکتهای ِ گوناگونی را بنیانگذاریده است از جمله الکترونیوز: نخستین پایگاه ِ خبری ِ برق و الکترونیک ِ ایران، پولپُل: نخستین سامانهی ِ خیلمایهگذاری سرمایهگذاری ِ جمعی در ایران، شرکت ِ مهندسی ِ آنمن، استارتاپ ِ نینیسو، همکارستان ِ ۴۰۴: نخستین همکارستان فضای ِ کار ِ اشتراکی در ایران، و شرکت ِ انرژان. او همچنین مدّتی مدیر محصول ِ ارشد ِ شرکت ِ اسنپ، یکی از شناختهشدهترین استارتاپهای ِ ایران، بوده است.
از میان ِ کارهای ِ گسترده و گوناگونی که او در این کسبوکارها و نهادها بر دوش داشته است، تا آن جا که به مهارتهای ِ موردنیاز در این کتاب میبرگردد، میتوان از اینها نام برد: ترجمه، ویراستاری، روزنامهنگاری ِ علمی، مدیریّت ِ محتوا، متننویسی کپیرایتینگ، واژهگزینی و واژهسازی در فارسی و از این دست. او تاکنون صدها نوشته و مقاله در زمینههای ِ علمی، فرهنگی، ادبی، و کسبوکار ترجمیده یا نوشته است و همچنین صدها شعر به زبان ِ فارسی سروده است.
[email protected]